کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

این زهـر کاری کرد من از نا فتادم            در کـوچـه مـثـل مـادرم از پا فـتادم

با احتیاط از درد، خود را می‌کشیدم            تا خانه چندین بار چون زهـرا فتادم


در خانه گـفـتم زود درها را ببـنـدید            تا داخـل حـجـره شـدم، درجـا فـتادم

پـیـراهـنـم را از عـطـش بالا گرفـتم            یـاد آمـد از جـدّ غــریـبـم تـا فـتــادم

نیزه نخورده پیکرم می‌سوخت از درد            یـادِ تن صـد چـاک عـاشـورا فـتـادم

یاد هزار و نهـصد و پنجاه زخـمش            بیخود ز خود گـشتم، ز پا آنجا فتادم

گرچه سر من را جدا از تن نکردند            یـاد سـرِ بـر نـیـزه در نـجـوا فـتـادم

تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت            یــاد عـــلــیِ اکـــبــر لــیــلا فـتــادم

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از باغ گفت و از غم بی‌برگ و باری‌اش            از باغـبان و زمـزمـه‌های بـهـاری‌اش

از شـاهـدان سـایـه‌نـشـین حـرم، کـسی            هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاری‌اش


آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد            با دست ظلم، دفـتر شب‌زنـده‌داری‌اش

در جای جای شهر شهادت، هنوز هست            هـر لالـه‌ای نـشانه‌ای از داغـداری‌اش

هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار            خون گریه کرد و آب شد از سوگواری‌اش

دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ            تنها نشـسته است به چشم‌انـتظاری‌اش

غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنی‌ست            کو طاقتی که شرح دهم بیقـراری‌اش؟

با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست            انگور، مرهمی‌ست بر آن زخم کاری‌اش

زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن            پژمرده گشت و سوخت گل یادگاری‌اش

شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت            آتش به جان فاطمه زد اشک جاری‌اش

یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو            فـریاد از صبـوری و از بُـردباری‌اش

در بوستان او شفـق! از خار کم مباش            فیضی ببر به قدر خود از همجواری‌اش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید، شایسته نیست عباراتی همچون آواره را برای اهل بیت بکار ببریم.

آن مهـربانِ از وطن آواره، بـسـته شد            با دست ظلم، دفـتر شب‌زنـده‌داری‌اش

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای‌که برتر از دل و جانی پُر از دلتنگی‌ام            حضرت سلطان! تو می‌دانی پُر از دلتنگی‌ام

از حریمِ قدسی‌ات محرومم ای شاهِ غریب            مـانـده‌ام! مانندِ زنـدانی پُـر از دلتنگی‌ام


قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح            نوکرت را باز می‌خوانی پُر از دلتنگی‌ام

دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم            در هـوای پـاکِ بـارانی پُر از دلتنگی‌ام

دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدسته‌ها            قـبله‌ای، حـجِّ فـقـیرانی پُـر از دلـتنگی‌ام

بالِ پـروازی بده تا پر کِـشم تا مشهـدت
لطفِ بسیاری بده تا سر کِشم تا مشهدت

حجِّ ما بیچارگان را یا رضا بر هم نزن            قـبلۀ پیـر و جوان را یا رضا برهم نزن

اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است            این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن

می‌سپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو            خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن

من گـنـه‌کـارم، بـدم، آلـوده‌ام، بـیچـاره‌ام            معترف هستم بیان را یارضا بر هم نزن

بی‌ادب هستم نرنج از گفته‌هایم ای رئوف            ارتـباطِ مهـربان را یا رضا بر هم نزن

تـندی الفـاظ را ای جانِ من خرده نگیر
از سرِ درد است ای سلطانِ من خرده نگیر

یک نگـاهِ تو شـرایط را فـراهـم می‌کـند            بـنــدۀ آلـوده را قـطـعـاً کـه آدم مـی‌کـنـد

دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است            فکـرِ دوری در دلـم تـولـیدِ مـاتم می‌کند

من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب            لـمسِ آن جا مـطمـئـناً کارِ مرهم می‌کند

دعـوتم کن بارِ دیگـر مستـحـقِّ این درم            بار دیگر دعـوتت دل را مصمّـم می‌کند

اربعـین جـامـاندم از کـرببلا پس جا بده            یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم می‌کند

یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد
یک نظر بر محتضر سوگند بر جانِ جواد

: امتیاز

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

جان بر لب من آمد و جانان به بر من            ای مرگ برو عمر من آمد به سر من

زیبـاست رخ مـاه پس از نـم‌نـمِ بـاران            ای اشـک مَـیـا، آمـده تـنـهـا پـسـر من


این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست            بهـتـر که نـدانـد چه شـده با جـگـر من

ز آن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید            دانـست که بـرگـشت نـدارد سـفـرِ مـن

ای دیده مکن گریه که شد وقـت تماشا            ای اَبـر بـرو، تـا ز در آیـد قــمـر مـن

نُـه سـالـه مـگـو، مـاهِ شب چـارده است او            زین روست به در دوخته شد چشم تر من

بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ            گــیــریــد ز داغ دل لالــه خــبــر مـن

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بر روی خاک بال و پرت می‌کشی چرا؟            با اشک، سرمه بر نظرت می‌کشی چرا؟

با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است            اینـقـدر آه از جـگـرت مـی‌کـشی چـرا؟


بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک            پنجه به خاکِ دور و برت می‌کشی چرا؟

مـانــنـد بـچـه مُــرده فـقـط داد مـی‌زنـم            داری عبا به روی سرت می‌کشی؟ چرا؟

در هر قدم، دوبار می‌افتی به روی خاک            تا حجره جسمِ محتضرت می‌کشی چرا؟

گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می‌شوی            کار از دو چشمِ شعله ورت می‌کشی چرا؟

از حال می‌روی به سر و صورتت نزن            عکسِ غلاف در گذرت می‌کشی چرا؟

تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند

وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند

چـشمت اگرچه تـار ولی روی یـار دید            خواهر نـبـود محـضرت اما پـسر رسید

قربـان پـلکِ زخـمی‌ات از مـاتـمِ حسین            بر خاک حجـره باز نـمِ گریه‌ات چکـید

سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد            آمد جواد و از رُخت ای مـاه بوسه چید

پیـراهـنـت دریــده نـشـد بـیـن گـرگ‌ها            بالا سـرت عـزیـزِ دلـت، پـیـرهـن درید

قلـبـت بـه یـاد روضـۀ اربـابِ بـی‌کـفـن            وقـتِ وداع با پـسـرش، تـنـد می‌طـپـیـد

آمـد حـسـین با سـر زانـو، نـفـس زنـان            وقتی عـلی به روی زمین داد می‌کـشید

صورت به صورت پسرش زار می‌زد و            با چـشم خیس هـلهـله و خـنده می‌شـنـید

پـاشـیـده بـود مـیـوۀ قـلـبـش به زیـر پـا

تـکـه به تکـه چـیـد عـلـی را روی عـبا

: امتیاز

ترسیم حالات امام رضا علیه‌السلام در هنگام شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز سوز زهـر شراری به حنجرش افتاد            نفـس نفـس زد و از پـای آخـرش افـتاد

اگرچه سخت در آنجا به خویش می‌پیچید            ولی به حـجـره به در، دیـدۀ ترش افتاد


رضا به مثل حسین و جـواد چون اکبر            حـسین بود که در فـکـر اکـبـرش افـتاد

به کوچه روی زمین می‌نشست و برمی‌خاست            زمین که خورد فـقـط یاد مـادرش افتاد

همین که در وسط حجره فرش را برچید            بـه یـاد قـتـلـگـه و جـدّ اطـهـرش افـتـاد

چگونه خورد به حجـره زمین نمی‌دانم            ولی حـسـین به گـودال بـا سـرش افـتاد

اگـر که دق کـنم از این کـلام کـم بـاشد            نگاه هر چه حـرامی به خواهرش افتاد

ز ابن سعد عـقـیله چـقـدر خواهش کرد            بـبـین به تنگـی گـودال پـیکـرش افـتـاد

تو را به جان عزیزت بگو سرش نبرند            که بین خیمه از این غصه دخترش افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اگر که غـش کـنم از این کـلام کم باشد            نگاه هر چه حـرامی به خواهرش افتاد

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جگرم پاره شد از زهـر کجایی پسرم            چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم

از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است            کار ما و تو کـشـیـده به جـدایی پسرم


حسـرت بـوسـۀ بـابـا به دلت می‌مـاند            تو به بـالـیـنم اگـر دیـر بـیـایی پـسـرم

مثل یک مار گزیده به خودم می‌پـیچم            جگر سـوخـته را نیـست دوایی پسرم

بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاسته‌ام            نه تـوانی به تـنـم مانـده نه نایی پسرم

هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه            دارم از کوچه عجب خاطره‌هایی پسرم

سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین            برده‌ام ارث غـریب الـغـربـایی پـسرم

آب هـم گر بـدهی بـاز دلـم می‌سـوزد            شده این حجره عجب کرببلایی پسرم

جگـرم پـاره شـد اما بـدنـم پـاره نـشـد            کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم

دست و پا می‌زنم و سینه من نیست دگر            زیر پـا و لـگـد بی‌سـر و پـایی پـسرم

گریه بر بی‌کـفـن کـرببـلا کن در قـبر            چـونکه بـند کـفـنـم را بـگـشایی پسرم

: امتیاز
نقد و بررسی

در بحث مسمومیت و شهادت امام رضا در روایات معتبر افتادن زمین ذکر نشده بلکه در روایات آمده بیش از پنجاه بار بخود پیچید و به زمین نشست و برخاست. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاسته‌ام            نه تـوانی به تـنـم مانـده نه نایی پسرم

هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه            دارم از کوچه عجب خاطره‌هایی پسرم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مادرم را پسرش بُرد سوی خانه ولی            من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

سلام آشـکـار شیعـه بر غـم‌های پنهانت            الهی گِل شود از اشک من خاک خراسانت

تو بودی مثل زهرا بضعۀ پاک رسول‌الله            که عمری محنت و اندوه بازی کرد با جانت


به چشم خویش دیدی دم‌به‌دم جان دادن خود را            از آن روزی که مأمون در خراسان کرد مهمانت

دل نورانیت شد پاره‌پاره چون تن جدت            ز بس پیوسته مأمون بر جگر زد زخم پنهانت

چه شد معصومه تا گیرد سرت را بر روی دامن            جوادت کو که بگذارد سر خود را به دامانت

ز جا برخیز و مثل جد مظلومت بخوان قرآن            چرا خاموش شد آوای روح‌انگیز قرآنت

شنیدم دل نهادی روی سنگی از شرار زهر            ولی دیگر نکردند اهل کوفه سنگ بارانت

الهی بشکند دستی که با انگور زهرآگین            شرار افروخت ای جان جهان بر قلب سوزانت

به تشییع تو حتی قاتلت هم گریه کرد آری            نخندیدند دیگر دشمنان بر چشم گریانت

دلت آتـش گرفت از شعلۀ زهـر ستم اما            نیامد بر دل ای محبوب دل‌ها زخم پیکانت

به میثم نعمت حق شد تمام از مهرتان آری            چه نعمت خوب‌تر از این که گشتم مرثیه‌خوانت

: امتیاز

زبانحال امام رضا علیه‌السلام در هنگام شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیدی اگر عـبا به سرم بود چاره کن            فکری برای این جگـر پاره پاره کن

دیدی اگر به کوچه زمین خوردنِ مرا            یاد از زمین فتادنِ مَه در شراره کن


هـمراه من بیا و در حـجـره را بـبـند            آنـگـه مـیان گـریه به حالم نظاره کن

رنگِ پـریـدۀ من اگر مشـکـلِ تو بود            یادی ز یاس نیلی و آن گوشواره کن

دیدی اگـر جـمال جـگـر گـوشـۀ مرا            پـس احـترامِ کـامـلِ آن مـاه پـاره کن

دیـدی اگر پـدر به سر زانـوی پـسـر            گریه به غـربت بـدنی پـاره پـاره کن

دیگر مرا نبـینی و او حجت خداست            با جان و دل اطاعتش از هر اشاره کن

نعش مرا بگیر و به هرجا که او رَوَد            یاد از مشایعت به شبی بی‌ستاره کن

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از قصر بیرون زد، عبا روى سرش بود            در احتضار انگار جسم مضطرش بود

دور و بـرش گـریه كـنى اصـلاً نـیـامد            ای‌كاش پیش این برادر، خواهرش بود


دستش به پهلو بود و مشكل راه می‌رفت            خیلى در این ساعات، یـادِ مـادرش بود

با اینكه دربِ حجره‌اش را بست اَباصَلْت            امّـا جــوادش آمـد و دور و بـرش بـود

شكـرخـدا سر روى دامـان پـسر داشت            وقت سـفـر گـریـانِ جـدّ اطـهـرش بـود

وقتى حسین از روى اسب افتاد بر خاك            وقـتى كه بـا زانـو كـنـار اكـبـرش بـود

در بـیـن مـقــتـل یـك عـلـى افـتـاد، امّـا            حالا صد و ده تا على دور و برش بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ازبس زمین افتاد و ازبس غَلت می‌خورد            وقـت گـذر خـاكىِ خـاكى پیـكـرش بـود

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

زهـری که سوزانده تمامِ پیکـرم را            خاکستری کرده همه بـال و پرم را

یک آشنایی هم در این غربت ندارم            تا که گـذارد روی دامـانش سرم را


حتّی جـوادم نیست با دستش بگـیرد            اشکِ روان گردیده از چشمِ ترم را

می‌خـواسـتم این لحـظۀ آخر بـبـیـنم            یک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرم را

پنجاه بار از زهر کین دل زیر و رو شد            هر بار می‌خواندم به ناله مـادرم را

امّا طـناب اینجا به دسـتانم نبـسـتـند            مردی نزد سیلی کـنارم هـمسرم را

هـیـزم نـیـاوردنـد پُـشـتِ خـانـۀ من            اینجا نـسـوزانـدنـد دیـوار و درم را

از زهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره            دیگر نـپـیـچـیـدند دَرهم حـنجـرم را

عمّامه‌ام مانده، عبا مانده، کسی نیست            تا که بَـرَد پیـراهن و انـگـشـترم را

آتـش گـرفـتـم، سـوخـتـم، امّا نـدیـدم            پـای بـرهـنه، بـینِ آتـش، دخـترم را

پلکم شده مجـروح، از وقتی شنـیدم            آن مـاجـرای غـارتِ اهـلِ حــرم را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

با صورتم خوردم زمین بر خاک‌ کوچه            هر بار می‌خواندم به ناله مـادرم را

ترسیم حالات امام رضا علیه‌السلام در هنگام شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را            زهـرا مـهـیّا کرد خـرمـایِ عـزایت را

قلبش چه تیری می‌کشید و بیقرارت شد            بر کنج حجره می‌کشیدی تا که پایت را


زهری که از انگورهای لعنتی خوردی            بـالا نـمـی‌آورد از سـیـنـه صـدایـت را

از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد            سـر داد مـادر نـالـۀ « جانم فـدایت » را

جان جوادت باز کن با رأفـتی سـرشار            آن چـشم‌هـای تا ابـد مشکـل‌گـشایت را

دست أباصلت از غمت بر سینه‌اش می‌خورد            دور و برِ تو داشت با گریه هـوایت را

لب‌های تو یخ کرده بود و سخت می‌لرزید            امّا نـمی‌کـردی رهـا ذکر و دعـایت را

در آخرین لحـظات، با جدّ غریبِ خود            گـفـتی به یادم هـست داغِ کـربلایت را

شد قاتل جانم همان دستی که در گودال            انگشترت را بُرد و بعد از آن عبایت را!

: امتیاز

زیارت مخصوصه امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسمی، مبشری، قربان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

امروز پُـر از حال و هـوای طـوسم            با صحن و سرا و گـنـبدت مأنـوسم

بـدجـور دلــم هــوایِ مـشـهـد کـرده            در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم


**** عادل حسین قربان ****

از گـریـه پُـرم ... شـبـیـه اقـیانـوسم            مـحـتـاجِ سـفـر بـه نـقـطـۀ پـابـوسـم

ای کـاش، مــیـان زائـرانـش بــودم            جامـانـده‌ای از زیارتِ مخـصوصم

**** رضا قاسمی ****

ز عــشـقـت طـالـب امــداد هــسـتـم            گـدای صـحـن گــوهـرشـاد هـسـتـم

به شوق یک نگـاهـت یا رضا جان            دخــیـل پــنــجــره فــولاد هــســتــم

**** محمد مبشری ****

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای از ازل به اهل زمین، اهل آسـمان            تـابـیده پـرتـوِ بـرکـاتت به هـر زمـان

با اذنِ حق، عـوالـم هـسـتی، تـمام قـد            شد قـبلِ خـلـقـتت، به ولای تو امتحان


لطفِ خـدای عَـزَّو جَل بود، اینکه شد            توحید بر ولای تو مشروط، آن زمان

آری در عالمِ ملکوت، آن شبِ حضور            وقتی شدی، میان نبی و علی، عیان(۱)

فرمود مصطفی بتو: می‌بینم از الَست            خـیرِ کـثـیر از تو به اهلِ همه جـهـان

ذرّیـۀ رسـول خـدا، سـبـط مـرتـضـی

یـعـنـی رسـیـده آیـنـۀ فـاطـمـه، رضـا

هر کس که شد مقرب تو، عبد داور است            عارف به حقِّ حضرتت، از هر که بهتر است

هم برتر از پیـمـبر مـرسل، مدافـعـت            هم از فرشتگانِ مقرّب فراتر است(۲)

دارد به حقّ معـرفـتـت کاملاً شناخت            هر کس بدونِ چون و چرا بر تو یاور است

مـقـتولِ توست، در درجـاتِ پیـمـبران            محبوب قلب پاک تو مجنون حیدر است

یک دعبلِ تو تیغِ زبانش، چو صد سپاه            یک شیخِ طوسیِ تو به صد حوزه رهبر است

بُهـلـولِ تو، مـعـلمِ یک امـتِ شـماست

فریاد او به صحنِ گهرشاد، کیمیاست

تو وجـهِ ذوالـجـلالی و ما طـائـر شما            تـو جـلـوۀ جــمـالـی و مـا زائـر شـمـا

تردید در اطاعـتـتان، عینِ کافری‌ست            ای وای بر کـسی که شود منکـر شما

پاسخ به هر سوال که سائل نکرده است            آمـاده اسـت در سـخـنِ حـاضـر شـمـا

اصلاً کجا فـضائل تو وصف می‌شود            مـانـده به کـار خـود قـلـمِ شاعـر شـما

چشمِ خدائی و همه جا هست منـظرت            تـو نـاظـر جـهـان و خـدا نـاظـر شـما

اَعـمال ما بدستِ تو هر روز می‌رسد

هر روز از تو نـالۀ جانـسوز می‌رسد

افسوس، شیعه قلب تو رنجور می‌کند            مـا را گـنـاه، از تو فـقـط دور می‌کنـد

گاهی که دیده، در طلبِ این و آن رود            این دیده را، همان تُهی از نور می‌کند

هر غفلتِ محبِ تو، تیری به قلب توست            شیـطان مرا ز راهِ تو مسـتور می‌کـند

از بس رئوف هستی و بنده نواز و خوب            حق، فیضِ توبه بر همه مقدور می‌کند

آقــا تـو را بــجــان جــواد الائــمّـه‌ات

رحـمـی به دوسـتـان جـواد الائـمـه‌ات

حـالا کـه داده‌ای بـه دلـم، اعـتـمـاد را            خـواهم ز تو شـفـاعتِ روز مـعـاد را

فـضلت اگر عـطا نکـنـد بر محـبِ تو            روز حساب، من چه کنم، عدل و داد را

معروف شد، غریبه و منکـر شد آشنا            جز خون که ریشه کَن نکند هر فساد را

تا شیعه، از حـریـم شما می‌کـند دفـاع            یـاری کـنـد عـنـایتِ تـو ایـن نـهـاد را

محـبوب تر ز یاریِ مـؤمن، نـدیـده‌ایم            احـیــا کــنـیـم بـا مــددِ تـو جــهــاد را

حیَّ علیَ الجهاد، که مردانِ روزگـار

بـا اقــتـدا بـه شـاهِ ولایـنـد، رسـتـگـار

آقـا بـحــقّ فـاطــمـه دل را جــلا بــده            ما را بـرای روز ظـهـور اعـتـلا بـده

هر درد می‌کشیم، ز دوریِ دلبر است            مــا را بـــرای آمــدنِ او صــلا بـــده

حالا که راهِ گـنبد خضرا ز تنگـناست            مــا را پـنــاه ســایـۀ گـنــبـد طـلا بـده

فکـرِ رفـاه نیست محِبت، به تـشـنگان            مثـل هـمـیـشـه، جـرعـۀ جـام بـلا بـده

ویزای اربعین، فقط امضای دست توست            تــا زنــده‌ایـم، تــذکــرۀ کــربــلا بــده

تـنـهـا نـه راهِ قـدس، رهِ کــربـلا رود

راه مـدیـنـه مـکـه هـم از نـیــنـوا رود

: امتیاز
نقد و بررسی

(۱ و۲ ) روایتی است از امام رضا(ع) در کتاب القطره

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

با واژه‌های بخـشش و احسان همیشه            یـاد حـرم می‌افـتـم و بـاران هـمـیـشه

حال خرابت را طبیبش می‌کند خـوب            اینجاکه حتمی می‌شود درمان همیشه


مـن سـائـل هـر روزۀ ایـن آســتــانـم            جور است در این سفره آب و نان همیشه

خیلی حرم رفـتـم ولی قـطعاً بهشتـنـد            باب الـجـواد و گـوشۀ ایـوان هـمیـشه

هر حـاجـت ناگـفـتـه‌ای اینجا روا شد            با یک نگـاه حـضرت سلطان همیشه

هــسـتـم دخــیـل پـنـجــره فــولادِ آقــا

سر می‌دهم جانم علی موسی الرضا را

بـی‌آبـرو هـم آبـرومـنـد اسـت ایـنـجـا            صورت به صورت نقش لبخند است اینجا

خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن            پس خوش به حال هر که دربند است اینجا

از آب سـقـاخـانـه‌ات مهـمـانـمان کـن            هر جرعه‌اش شیرین تر از قند است اینجا

در این حرم هر چه بخواهی می‌دهندت            به سـادگی جـویـنده یابنده است اینـجا

حالا که مـی‌دانی تـمـام خـواهـشـم را            آقـا بـرات کـربـلا چـنـد است اینـجـا؟

ماندن کنار پنجـره فـولاد خوب است

بانگ اذان صحن گوهرشاد خوب است

بودم خراب و عطر مرقد بهترم کرد            گـلـدسته‌ها و رنگ گـنـبد بهـترم کرد

هربار که زائـر شـدم سمت خـراسان            حال و هـوای شهر مشهـد بهترم کرد

بـا روسـیـاهـی آمـدم مـثــل گـذشــتـه            بـا مـهـربـانـی‌اش مـجـدد بهـترم کرد

اینـجـاسـت داروخـانـۀ تـضـمـیـنی ما            طعـم غذای حـضرتی، بد بهترم کرد

قبلش به قم بعدش به مشهد رهـسپارم            هر مرتبه این رفت و آمد بهترم کرد

حال مرا نام رضا جان زیر و رو کرد

ذکر مدد شاه خراسان زیر و رو کرد

تـو آمـدی و مـهــربــانـی بـا تـو آمـد            آئـین عـشـق و هـمـزبـانی بـا تـو آمد

دنـبـال ردپــای تـو از عــرش اعـلـی            نـا گــفـتـه‌هـای آسـمـانـی بـا تــو آمـد

از آن زمانکه خاک زر شد با نگاهت            دریــای جـود بـی‌کـرانـی بـا تـو آمـد

ما زیر این سایه در آرامش نـشـستیم            تـو آمـدی و ســایـه بـانـی بـا تـو آمـد

مشهد بهشت و جنت الاعـلاست آری            بـاغ و بـهـشـتـم زود آنـی بـا تـو آمـد

ای امـتـداد حـضـرت زهـرا و حـیدر

هـستی تو نـور دیدۀ موسی بن جعفر

آئـیـنـه در آئـیـنـه تـکـثـیـر عـلـی شـد            هر زائری خیره به تصویر عـلی شد

ایـنجا کـلاس درس دارد هر رواقـش            در این حرم هر سینه تسخیر علی شد

مشهد نجـف کـرب وبلا فـرقی ندارد            هرجا حرم شد وقف تفـسیر عـلی شد

جانم علی موسی الرضایش دلنشین است            نـقـاره هـم آوای تـکــبـیـر عـلـی شـد

خوشبخت آنکه پای این سفره نشـسته            یک لقمه‌ای نان خورد و پاگیر علی شد

روزی خوران حضرت شمس الشموسیم

ما نوکران حـضرت سلـطان طـوسیم

در عمق چشمانت همیشه روضه برپاست            چشمان ابری‌ات همیشه مثل دریاست

قـدری بـرای کــربـلا قـدری مـدیـنـه            در کربلای حجره دل دنبال زهراست

حـتـمـا پـسـر در مـقـتـل بـابـا مـی‌آیـد            وقتی پدر در گوشه‌ای بی‌یار و تنهاست

صد شکـر بـالای سـرت آمد جـوادت            چیزی مگر جز این دل تنگ تو می‌خواست

اما امـان از آن پـدر که دید چـشـمش            جـسم پـسر را تکّه تکّه اربـاً ارباست

تـو بــودی و داغ غـم جــدّ غـریـبـت

مائـیم و سـوز روضۀ یـابن الشـبـیبت

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن            پس خوش به حال هر که دربند است اینجا

ماجرای بازسازی حرم امام رضا علیه‌السلام توسط شیخ بهایی

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مثنوی

نقـل است که فخر عـلما، شـیخ بهایی            شد شامل لطف و کـرم خـاص خدایی

گـفـتند بـیا فـاطـمه داده است رضایت            معـمار حرم باش، عـلی کرده جدایت


جا داشت بـنازد به هـمه عـالم امکـان            روزیِ کمی نیست حرم سازی سلطان

آن شیرکه خورده است نهاده اثرش را            او خـرج حـرم کـرد تـمـام هـنرش را

اخـلاص نـشان داد، خـدا داد تـوانـش            فـردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش

نـزدیک به اتـمام حـرم بود که نـاگـاه            دیـدند هـمه روی لب شـیخ نشـست آه

با پوزش از آقای جهان گفت به یاران            باید که کنم چـند شـبی ترک خـراسان

مـن مـی‌روم امـا بـخـریـد آبـرویـم را            اجر همه با مادرمان حـضرت زهـرا

تا ایـنـکـه دوبـاره بـرسـم خـدمـت آقـا            جز سردرِ این کعبه بسازید همه جا را

در غـیـبت او گـشـت مهـیـا چه بنایی            چه گـنـبد و گـلـدسـتۀ انـگـشت نـمایی

به به چه ضریح و حرم و صحن و سرایی            از شوقِ طوافش دل کعبه است هوایی

ناگـاه چـنـین تـوصـیه گـردید ز خُـدّام            وقتش شده معماری سر در شده اتمام

گـفـتـند که ما اذن به این کـار نـداریم            تا آمـدن شـیـخ هـمه لـحـظـه شـمـاریم

هـنگـام سـفـر شـیخ به ما گفته مکرر            کار خـود من هـست مـهـیـایی سر در

گـفـتـند که از جای دگـر آمده دستـور            فرمان امام است و پُر از حکمت و منظور

پس ساخته شد سر درِ آن روضۀ رضوان            کم داشت فقط روح الامین عرش خراسان

پس شـیخ بهـایی ز سـفـر آمد و ناگـاه            با دیدن سـردر ز دل خویش کـشید آه

شد غوطه ور حسرت و غم حال و هوایش            تا داشت تـوان کـرد گـله از رفـقـایش

گـفـتند مکـدر نشو این امر امـام است            سر پیچی رعیت ز شهنشاه حرام است

یک خادم خوش روزی این روضۀ اعلا            دیـدار نـصیـبـش شده در عـالـم رویـا

کرده است چنین امر، به او قبله عالم            بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم

گو مرد خدا، پیرِ هنر، دست مـریزاد            معـمـار کـرمـخـانه ما، خـانـه‌ات آبـاد

در خـانـۀ امـیـد تو در فـکـر طلـسمی            ما کـار نـداریـم که آمـد به چه اسـمی

بـسـپـار حـرم‌ را بـه طـلـسـمِ کـرم مـا            بـگـذار بــیـایـنـد هــمـه در حــرم مـا

ای شیـخ بِـدان ما پدر هر بد و خوبیم            ما طـایـفـه ذاتـاً هـمه ستـار العـیـوبـیم

ما چـشـم بـه راهـیـم‌ گـنـهـکـار بـیایـد            با هـر چـه که آورده، خـریـدار بـیاید

بـاید به حـرم پـاک شـود زائـر مـا تـا            گـیـرد صـلـۀ تـذکــرۀ کـرب وبـلا را

: امتیاز

رباعی های دهۀ کرامت

شاعر : هاشم وفائی، اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

زیـبـا و فـریـبـا شده بـاغ ارمـت            عطر نـفس بهـشت دارد حرمت
ایـام کـرامـتت هـمه جـمع شـدند            در سـایۀ بـارشی ز ابـر کـرمت


********هاشم وفائی********

اوصاف تو بیش ازاین ستایش دارد            جبریل در این حرم نیـایش دارد
این یک دهه را گرچه کرامت نامند            ابـر کرمت هـمـیشه بارش دارد

********هاشم وفائی********

مشهد حـرم مطهـر سلطان است            قم مرقـد پاک بانوی باران است

گویند که حد فاصل این دو حرم            بین الحـرمین کشور ایران است

********اسماعیل شبرنگ********

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز زهـر کینه شرر تا به پیکـرت افتاد            ترک به قامت همچون صنوبرت افتاد

ز غـم مـدار سـماوات حق ز هم پاشید            به محض اینکه عبای تو بر سرت افتاد


ز لرزش تن تو آسمان به خود لـرزید            هـمین که خـون ز لـبان مـنـوّرت افتاد

زمین و اهل زمین در شرار تب پژمرد            عطش ز زهر ستم تا که در پرت افتاد

بلند شدی و نشـستی به حالـتی غـمبار            ز حال زار تو گـویا! که مـادرت افتاد

زدی تو نـالـه و از نالۀ جگـر سوزت            یـگـانه عـمـۀ سـادات خواهـرت افـتاد

همینکه در کف حجره زدرد پـیچـیدی            بشر به یـاد حـسین جـد اطهرت افـتاد

در آخـرین نفست ذکر یا حسین گـفتی            دمـی که اشک تو از دیـدۀ تـرت افتاد

چه خوب شد که درآن لحظه‌های پایانی            سـرت به دامن دردانـه گـوهـرت افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر ابیات بعدی آن به دلیل عدم رعایت قافیه که رکن اصلی شعر است حذف شد زیرا زیرا کلمات همچون مضطری که با یاء سوم شخص ختم می شود با کلمات همچون اطهرت که با ضمیر دوم شخص «ت» ختم میشود هم قافیه نیست که خود شاعر محترم هم در بیت زیر به آن اشاره کرده است

دوباره حرف سر آمد قصیده مختل شد            از آن زمان که شهنشاه مضطری افتاد

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست            پنـجـاه و چـند مـرتـبه آقـا زمین نشست

پنجاه مرتـبه به زمیـن خـورد و ایسـتاد            از بسکه زهر بر جگرش آتشین نشست


در کوچه بود یـاد حسن بود و مـادرش            یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست

یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر            در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست

بالا سـرش دو مـادرِ گـیـسو سپـیـد بود            یعـنی کـنارِ فـاطـمه‌ اُمُّ البـنـیـن نـشـست

چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید :           چرخاند رویِ سینه و آن لاله چین نشست

از تَـل کـنــارِ عـمـۀ خـود داد زد ولـی            ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست

یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست            والشِمر جالِسُ به روی سینه این نشست

با عـمه رفت کـوفه و با عمه شام رفت            در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست

با آستـیـن پـاره سرش را گرفت حـیف            از بـام آتـشی به هـمـین آستـیـن نشست

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روضه شد مُجمل و کوتاه نشست و برخاست           رفت در قصر به اکراه نشست و برخاست

وقتِ برگشت، سرش زیرِ عبا پنهان بود           باز با یک غم جانکاه نشست و برخاست


یاد آن لحـظـه که مادر به زمین افـتاد و           پـسری دیـد که با آه نشـست و برخاست

تا رسـد بر درِ خـانه ز جـفـاکاریِ زهـر           بارها در وسط راه، نشـست و برخاست

وسط حجـرۀ خود گاه به خود می‌پـیچـید           و به شوق پسرش گاه نشست و برخاست

مثلِ خورشید، روان جانب مغرب می‌شُد           آنکه پیش قدمش ماه، نشست و برخاست

غبطه بر شأن اباصلت، مسیحا می‌خورد           داشت چون با ولی الله، نشست و برخاست

کس ندیده ست سرِ خـوان کسی سائل را           که سرِ سفرۀ این شاه نشست و برخاست

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

تا زنده‌تر باشی شکستی قفلِ جانَت را            شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را

شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را            نه نعل اسبی خُرد کردہ استخوانت را


وقتی که جان دادی جوادَت نیز پیشَت بود            هـرگز نـدیـدی اربـاً اربای جوانت را

بانوی باران خواهرت معصومه هم دیده‌ست            مهـمان نـوازی‌های گرم مـیـزبانت را

نه خیمه‌ای غارت شد نه صورتی نیلی            نه طعـنه‌ای آزردہ کردہ کودکـانت را

خورشید هشتم رفتی اما شکر این باقیست            رنگ شـفـق هـرگز نـدیـدم آسمانت را

مُزدِ عزاداران همیـشه دست تو بـوده            از مـن مگـیـر آقا نـگـاہ مهـربـانت را

: امتیاز